قاه قاه خنده ای جنون آمیز ، پس از آن گریه ای نا تمام سر می دهم .. تا رها شوم از هر
حس احمقانه ای که در سر داشتم.
آریهیچکس را نیست اینگونه روزگاریکه مراست، پس خنده ها به گریه نشستنو زیستن در پس نگاهی، راستی تاوان کدامین گناست؟میلاد به جبر؟؟؟ که این،خود اختیارم نبودعشق را به بندگی نشستن آری،پاسخت نمی خواهمکه عشق را سرودن گناهم بود و تاوانش گریستن میدانم !
دوستش داشتم..ممنون.
احمقانه نیست
پس چیست؟
خنده ی جنون آمیز از پس همان گریه ها میآید !
آری.
حس متناقضیه.../
خیلی..
سلامممنون که سر میزنین دعوتتون می کنم به بیشتر و طولانی تر نوشتن زنجیر نبند به کلماتتمحمد و مینو
ممنون.
این حس با هیچ گریه ای انگار پاک نمی شود
بله پاک نمی شود..
آری
هیچکس را نیست
اینگونه روزگاری
که مراست،
پس خنده ها
به گریه نشستن
و زیستن
در پس نگاهی،
راستی تاوان کدامین گناست؟
میلاد به جبر؟؟؟
که این،
خود اختیارم نبود
عشق را به بندگی نشستن
آری،
پاسخت نمی خواهم
که عشق را سرودن
گناهم بود و
تاوانش گریستن
میدانم !
دوستش داشتم..ممنون.
احمقانه نیست
پس چیست؟
خنده ی جنون آمیز از پس همان گریه ها میآید !
آری.
حس متناقضیه.../
خیلی..
سلام
ممنون که سر میزنین دعوتتون می کنم به بیشتر و طولانی تر نوشتن زنجیر نبند به کلماتت
محمد و مینو
ممنون.
این حس با هیچ گریه ای انگار پاک نمی شود
بله پاک نمی شود..